سفارش تبلیغ
صبا ویژن
WEB

حوالی آفتاب
آموخته ام: که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی... *** آموخته ام: که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است... *** آموخته ام: که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت... *** آموخته ام: که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم... *** آموخته ام: که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.... *** آموخته ام: که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی... *** آموخته ام: که پول شخصیت نمی خرد... *** آموخته ام: که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند... *** آموخته ام: که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم... *** آموخته ام :که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد... *** آموخته ام :که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد... *** آموخته ام:که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم... *** آموخته ام:که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد... *** آموخته ام : که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد...
CAT's
PAST
BAX
TEMP
(^_^)

7 باور غلط درباره روانشناسان!
سه شنبه 92/9/19 × 8:55 عصر × حوالی آفتاب


در بین عامه مردم باورهای غلطی شکل گرفته که تعدادی از این باورها ناشی از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادی از آنها ناشی از فقر دانش و میزان همنوایی بالا در میان مردم است که البته این باورهای غلط در زمینه های گوناگون به چشم می خورد و زمینه ساز بسیاری از کج اندیشی ها و تصمیم های غلط در زندگی بسیاری از ماست.
وقتی عامه مردم درباره همه چیز و خارج از حیطه تخصص خود حکم صادر کنند، بستر بی اعتمادی فراهم می شود.

این مطلب درباره تعدادی ازاین باورهای غلط در ارتباط با روانشناسان توضیح می دهد.

- روانشناسان عصبانی نمی‌شوند! 
در باور فوق، ما به کلمه هیچ وقت برمی‌خوریم که یک کلمه مطلق است و این خود اولین نکته منفی درباره این باور است. چون درباره خصایص روانی و هیجانی انسان‌ها هیچ کلمه مطلقی نمی‌‌توانیم استفاده کنیم، چون انسان موجودی بسیار پیچیده، متفکر و انتخاب‌گراست. ضمن این که عصبانیت جزو مکانیزم‌های متعادل‌ساز روان‌آدمی است که توسط خداوند در ذهن انسان‌ها به ودیعه نهاده شده است ،چرا که اگر همین عصبانیت وجود نداشت انسان به مثابه دیگ بخاری بودکه سوپاپ اطمینان نداشت و بنابراین پس از گذشت چندین ساعت از کار این دیگ بخار ،ما شاهد انفجار این دیگ می‌بودیم. 

و مهم‌تر از همه این که اگر خشم و عصبانیت به هر دلیلی ابراز نشوند خود می‌تواند زمینه‌ساز کینه، نفرت، دشمنی و انواع و اقسام بیماری‌های روانی و جسمانی در آینده شود که به مراتب بدتر از ابراز خشم به‌وجود آمده در آن موقعیت مشخص است. بنابراین چگونه می‌توان انتظار داشت که یک روانشناس که خود به خوبی از عملکرد این فعالیت در ذهن و بدن خویش آگاه است خشم خود را فروخورد تا به او مهر تأیید روانشناس زبده را بزنند. در حالی که او قادر است با مکانیزم‌های دفاعی پخته و پیشرفته همچون شوخ‌طبعی باور فوق را به این شکل اصلاح کند.

روانشناسان هم همچون دیگر مردم عصبانی می‌شوند، اما از شیوه‌های سالم برای ابراز آن بهره می‌گیرند.


2 - خودشان دیوانه‌اند!
این هم یک باور غلط شایع در میان مردم است که به هیچ عنوان علمی و منطقی نیست، چرا که اگر ما بخواهیم یک حکم کلی در ارتباط با گروهی از مردم بدهیم نیازمند آنیم که تحقیق علمی در سطحی وسیع انجام دهیم و با انجام روش‌های آماری ادعای فوق را اثبات کنیم.


همانطور که یک مکانیک اتومبیل هنگامی که خودرواش در معرض نقص فنی احتمالی قرار دارد زودتر از دیگر افراد مطلع می‌شود این قاعده در ارتباط با روانشناسان نیز صادق است، چرا که آنان به دلیل آگاهی از بیماری‌های روانی بسیار زودتر مطلع شده و به دلیل اطلاع از مشکلات پیش آمده احتمالی بر اثر بیماری‌های روانی خیلی زودتر به سمت و سوی درمان و حل مشکل خویش روان می‌شوند.

ما نمی‌توانیم بگوییم چون روانشناسان با بیماران روانی بسیاری درگیرند خود نیز قطعاً‌ از این بیماری‌ها بی‌بهره نخواهند ماند، به همان دلیل که اشخاصی که در بیمارستان‌ها در بخش مراقبت از بیماران عفونی کار می‌کنند اگر مراقب خودشان نباشند قطعاً‌ به این بیماری‌ها مبتلا خواهند شد. بنابراین باور فوق را به شکل زیر اصلاح می‌کنیم.

روانشناسان هم همچون دیگر مردمان اگر مراقب خود نباشند در معرض بیماری‌های روانی قرار دارند.

3 - ما خودمان روانشناسیم !
بله این جمله‌ای است که کارل راجرز، یکی از روانشناسان بزرگ و پایه‌گذار روانشناسی انسانگرا بر آن معتقد بود. او اعتقاد داشت که هر کس خودش بهترین درمانگر خویش است اما سئوالی که پیش می‌آید این است، پس چرا همه روزه تعداد کثیری از مردم به کمک و دخالت روانشناسان نیازمند هستند؟ جواب این است به همان دلیل که همه ما بالقوه می‌توانیم به قله دماوند صعود کنیم اما به شرطی که شخصی نتواند راهنمایی ما را به عهده بگیرد. یعنی راه را به ما نشان دهد و تجهیزات لازم را به ما معرفی کند.

برای حل مشکلات شخصی هم ما نیاز به کمک یک روانشناس زبده داریم که نه برای ما بلکه با ما حرکت کند تا به حل مشکلاتمان نائل شویم و از همه مهم‌تر این که ذهن انسان از3 بخش عمده هشیار، نیمه‌هشیار و ناهشیار تشکیل یافته است که اگر ما خیلی توانا باشیم حداکثر به نیمه هشیار ذهنمان دسترسی پیدا می‌‌کنیم که البته برای حل مشکلات کافی نیست.

بنابر این نیازمند کمک کسی هستیم که بتواند به ناهشیار ذهن ما وارد شده و از این انبار متروکه پرونده‌های دردناک بایگانی شده گذشته را بیرون آورده و از نو رسیدگی کند.بنابراین باور فوق را به شکل زیر اصلاح می‌کنیم.

هیچ کس بیشتر از خود انسان به احوالات خودش آگاه نیست اما بدون کمک یک روانشناس هرگز بدان احوالات دسترسی نخواهد داشت. روانشناسان با یک نگاه می‌توانند همه چیز را درباره ما بدانند.

4 - روانشناسان حلال مشکلاتند!
این باور، روانشناسان را به جادوگرانی مبدل می‌سازد که قادرند فکر ما را بخوانند شود، که این موضوع به هیچ عنوان صحت ندارد، چرا که برای شناختن افراد در روانشناسی روش‌های گوناگونی همچون مشاهده تجربی یعنی در نظر داشتن رفتار افراد بدون آنکه خودشان متوجه باشند، مصاحبه با نزدیکان و خویشاوندان ،اجرای آزمون‌های روانی همچون پرسشنامه، تست و آزمون‌های فرافکنی و در نهایت مصاحبه با خود شخص که از انواع مختلفی برخوردار است در نظر گرفته می شود. 

در نهایت می‌توان گفت پس از انجام این آزمایش‌ها و آزمون‌ها شاید با احتیاط بتوان گفت از شخص مورد نظر نیمرخ روانی به‌دست آورده‌ایم. که باز هم در پاره‌ای از موارد بی نقص نخواهد بود. بنابراین باور فوق را به شکل زیر اصلاح می‌کنیم. 

روانشناسان هرگز با یک نگاه نمی‌توانند همه‌چیز را درباره ما بدانند.

5 - نیاز به مشورت ندارند!

این هم یک باور غلط دیگر است، چرا که روانشناسان هم همچون آرایشگران قادر به اصلاح سر خویش نیستند، هرچند که آرایشگر قابلی باشند. به این دلیل که مشکلات روانی همیشه صرف نظر از داشتن لایه‌های منطقی از لایه‌ای هیجانی نیز برخوردارند، بنابراین با توجه به اصل نیروگذاری روانی (یعنی مقدار مشخصی انرژی روانی می‌توان در ذهن به فعالیتی خاص صرف شود) وقتی بخشی از نیروهای ذهنی ما در هیجانات ما صرف شده است نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که با آگاهی و اشراف کامل دست به حل مسئله بزنیم، بنابراین، نیاز داریم از شخص دیگری که البته رابطه خویشی و دوستی با ما ندارد کمک بگیریم تا او با صددرصد توان به کمک ما برای حل مسائل بیاید. البته این قاعده شامل حال تمام افراد می‌شود؛ چه مشاوران و چه روانشناسان. پس باور فوق را به شکل زیر اصلاح می‌کنیم.

روانشناسان هم نیاز به مشورت دارند.

6 - روانشناسان دانای کل هستند!
این باور غلط و غیرمنطقی در بین مردم شایع است. البته متأسفانه این به دلیل ضعف حرفه روانشناسی در ایران است که اگر شما به اکثر روانشناسان شاغل در ایران مراجعه کنید قادرند از مشکل شب ادراری کودکتان تا لکنت زبان همسرتان، دعاوی خانوادگی، ترس و اضطراب و وسواس و... همگی آنها را درمان کنند. 

در صورتی که در کشورهای پیشرفته شاید هر روانشناس حداکثر در 2-3 موضوع مرتبط تخصص دارد و داوطلبانه اعلام می‌کند که فقط قادر به حل مشکل ترس و اضطراب شماست، نه به عنوان مثال مشاوره شغلی و تحصیلی هم انجام دهد. ضمن اینکه در باور فوق زندگی کردن واژه‌ای کلی و مصادیق آن وسیع است، بنابراین باور فوق به شکل زیر اصلاح می‌شود. 

هر روانشناسی قادر به حل بعضی از مشکلات خاص و مشخص مراجعانش می‌باشد.

7 - سرنوشت را تغییر می دهند!
این هم یک باور عجیب دیگر که اصلاً نمی‌تواند درست باشد. از امام علی (ع) نقل است: مراقب افکارت باش چون به حرفهایت بدل می‌‌شود. مراقب حرفهایت باش چون به اعمالت تبدیل می‌‌شود. مراقب اعمالت باش چون به عادت‌هایت مبدل می‌شود. مراقب عادت‌هایت باش چون به شخصیت تو تبدیل می‌شود. مراقب شخصیت خود باش چون به سرشت تو تبدیل می‌‌شود و مراقب سرشت خویش باش چون به سرنوشت تو تبدیل می‌‌شود.

فکر می‌کنم این بزرگ به‌خوبی حق مطلب را ادا کرده، چرا که تا انسان‌ها خود نخواهند، به هیچ تغییر پایداری در زندگی‌شان نخواهند رسید. مگر آنکه دست خویش را در دست راهنمایی دلسوز چون یک روانشناس زبده دهند تا او را از کوره راه‌های زندگی به سرمنزل خوشبختی و سعادت رهنمون کند.

روانشناسان قادر به پیشگویی و تغییر سرنوشت افراد نیستند مگر با همکاری و مساعدت خود آنها.